یادگیری زائد
۱-نظرورویکرد شما درمورد یادگیری زائد چیست؟
اینکه چه چیزی زائد است و چه چیزی اثربخش، امری نسبی است. باید اهداف برنامه درسی را واکاوی نمود و محتوای برنامه درسی را با آن مقایسه نمود. اهداف نیز خود از فلسفۀ آموزش عالی حاکم بر آنها سرچشمه می¬گیرند. پس پیدایش یادگیری زائد یا ریشه در فلسفه¬ها و تئوریهای مسلط دارد یا زائیده عدم تسلط برنامه¬ریزان درسی در انطباق محتوا با اهداف و سازگار نمودن و انسجام بخشی به آنها است.
عامل دیگر،ایدئولوژی زدگی است.اززمانی که مارکسیستها به پیروی ازلنین اصرار داشتند که کلیۀ تجارب تاریخی و اجتماعی و اقتصادی انسان را باید در پیکرۀ برنامه درسی گنجاند این عارضه تشدید شد.
تئوریهای دائرۀ المعارفی Encyclopedia theory نیز معتقدند محتوای برنامه درسی باید تمام دانش انسانی را در برگیرد و برنامۀ درسی نماینده کل دانش انسانی باشد و کلیۀ فراگیران را با این دانش و کتاب طبیعت آشنا سازد. اینجا نیز برنامه درسی فربه می¬شود و از عرصه کاربرد دور می¬شود.
کارکردگرایان و پیروان مکتب وفاق نیز از آنجا که معتقدند مدرسه و دانشگاه محلی برای بازتولید فرهنگی و انتقال ارزش¬های بزرگسالان به نسل جدید است خواه ناخواه به متراکم¬تر شدن برنامه¬های درسی کمک می¬کنند، زیرا اینها همگی عامل فشار بر مراکز آموزشی برای گنجاندن مواد آموزشی هستند که ممکن است هیچگاه به کار نیایند. ارزش¬های بزرگسالان و ارزش¬هایی که تاکنون نسل به نسل بر جامعه مسلط بوده¬اند حد و مرز ندارند و مجموعه متراکمی از انتظارات و توقعات بجا و نابجا را می¬آفرینند که قطعاً گنجایش زمان تحصیل و امکانات آموزشی وظرفیت ذهنی و عملی دانشجویان اجازه تحقق همه آنها را نمی¬دهد. از سویی تحولات بازار کار آنقدر سریع رخ می¬دهد که باز تولید انتـظارات متراکـم نسل گذشته در قالـب محتـواهای درسی توان عکس¬العمل و پاسخگویی به تحولات را از سیستم آموزشی سلب و آن را زمین¬گیر می¬کند. مشکل دیگر عدم تناسب محتـوای برنامه درسی با نیـازهای بازارکار محـلی است. در این صورت دانش آمـوخته زمـانی که می¬خواهد وارد بازار کار شود متوجه می¬شود که شغل متناظری برای دانسته¬های او وجود ندارد. لذا مجبور است اشتغال خود را به تأخیر بیاندازد و به امید بهبود و تحول بازارکار مجدداً به ادامه تحصیل بپردازد تا روزگاری پیش آید و با توسعه اقتصادی کشور یا شهرش نیاز به آن رشتۀ جدید احساس شود و مشاغلی تعریف شود. آن دانش آموخته مجدداً وارد مقاطع تحصیلات تکمیلی می¬شود تا یادگیری را کسب کند که واقعاً اضافی است و بازارکار نیازی به آن ندارد. به این پدیده سرریز آموزش (over Education) می¬گوئیم. پس یادگیری زائد فقط ریشه در سطوح میانی و خُرد ندارد بلکه کل ساختار اقتصادی- اجتماعی می¬تواند مولّد آن در سطح کلان باشد.
۲- چه راه¬کارهایی برای کاهش یادگیری زائد در نظام آموزش عالی وجود دارد؟ چگونه می¬توان آن را به حداقل ممکن رساند؟
– تعامل فعال متولیان برنامه درسی با بنگاهها، کارفرمایان و بازارکار
– مشارکت همه ذی¬نفعان در تدوین برنامه درسی
– ایدئولوژی زدایی از آموزشها و تنظیم درست رابطه دانش و قدرت، عدم مداخله ارباب سیاست در امور آموزشی
– به حاشیه رفتن رویکرد دائره المعارفی به برنامه درسی
– محوریت ارزشها و دانش¬های کلیدی و توجه به پرورش شایستگی¬های کانونی دانشجویان
– نجات دانشگاه از چمبرۀ جامعه پذیری از بالا
– کاهش انتظارات متعارض و ناهمگون و بلند پرواز نه از دانشگاه
– استفاده از متخصصان برنامه درسی در تدوین برنامه¬های درسی
– توجه به عنصر زمان و بودجه¬بندی زمانی در برنامه¬های درسی
– نیل به نقاط اجماع بین دانشگاه، کارفرماها و بنگاهها، کارگزاران بخش مدنی و صنفی (agents) و انجمن¬های علمی، نمایندگان دانشجویان و… در خصوص اهداف برنامه درسی
– تحول در ساختار اقتصادی به سوی دانشی¬تر شدن تا بتواند دانش آکادمیک را به کارگیرد و به دلیل عقب ماندگی صنعت، آموزه¬های علمی را زائد تلقی نکند بلکه خودش را رشد داده و نوآور کند تا بتواند نوآوری را جذب کند.
– آموزش کارفرمایان و مدیران بنگاهها نسبت به تحولاّت علمی و نوآورانه همپای دانشجویان در قالب کارگاههای کوتاه مدت تا برنامه¬های درسی مدرن را درک کنند و بخشهایی را که فهم نمی¬کنند زائد ندانند بلکه خود را ارتقا دهند. (اگر صنعت در کلاس B باشد آموزش¬های کلاس A را زائد تلقی می-کند)
دیدگاهتان را بنویسید