غلامرضا ذاکرصالحی
مدیر گروه مطالعات تطبیقی ونوآوری
آموزش عالی به دلیل نقش و جایگاه ویژهاش در ارتقای سرمایه فرهنگی و اجتماعی جوامع و شکلدهی به اقتصادهای دانش بنیان بیش از گذشته مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. کهنترین الگوی آموزش عالی یعنی الگوی ناپلئونی با تأسیس دانشگاه پاریس در سال 1160 میلادی شکل گرفت و با اصلاحات آموزشی ناپلئون بناپارت در قرن هیجدهم توسعه یافت. کار ویژه آموزش عالی در این الگو در تربیت نیروی انسانی متخصص خلاصه میشد. در الگوی هومبولتی (دانشگاه فرهنگ) که در کشور آلمان رشد و نمو یافته است، دانشگاه به محلی برای جستجو و برکشیدن حقیقت و زندگی کردن با ایدهها و کانون آزادی علمی تبدیل شد. در این الگو پژوهش همپا با آموزش به عنوان رکن دیگر مأموریت دانشگاه رسمیت یافت.
الگوی سوم، الگوی آکسبریج (آکسفورد- کمبریج) است. در این الگو بر مسئولیت اجتماعی، تهذیب و پرورش منش (Bildong) و سواد فرهنگی و رشد شخصی و تعالی معنوی دانشجویان نیز تأکید شد. در کنار آن مؤلفههایی چون بهبود کیفیت، انعطافپذیری آموزشها، مهارت حل مسأله و تحقیقات گروهی، عادتهای کاری، نظم و دقّت مورد توجه دانشگاههای انگلیسی قرار گرفت.
تأسیس دانشگاه فونیکس در دهۀ هفتاد میلادی (1976 م) در آمریکا سرآغاز تحولی جدید در الگوهای سه گانۀ سنتی بود. حرکت به سمت تجاری شدن آموزش عالی و ظهور پدیدههایی چون دانشگاه شرکتی، دانشگاه تودهای، دانشگاه دیجیتال و…. محصول فشارهایی بود که از طرف بازار بر آموزش عالی دیکته میشد. در این فرآیند دانشگاه نخبهگرای سنتی که از اصول آکادمیک و منطق صرفاً علمی پیروی میکرد در حال تحول به سوی الگویی است که موقتاً آن را دانشگاه سبک 2 (Mode 2 University) نامگذاری کردهاند.
هدف مطالعه حاضر آن است که ضمن بیان جامع سیر تحول این چهار الگو، تحولات اخیر را با تأمل بیشتر واکاوی و تأثیر آنها را بر فرآیند آموزش هنر در دانشگاهها بازشناسی کند. این مقاله در پایان میکوشد جهتگیریهای اساسی دانشگاههای سنتی و دانشگاههای سبک 2 را در آموزش عالی هنر با یکدیگر مقایسه نماید.
پرسش اساسی این است که در فرآیند تبدیل شدن دانشگاه به یک بنگاه اقتصادی و ظهور پدیده تکثیر و «هنر در خدمت بازار»، سرنوشت اصالتهای هنری و تجربههای ناب زیبایی شناسی چه میشود؟ در شرایطی که معانی و جنبههای ذهنی هنر و دانش مفهومی برای بازار و صنعت مطلوبیت درجه اول ندارند آیا دانشگاه میتواند بدون خود آگاهی نسبت به اصالتها و ارزشهای خود، سرمایه فرهنگی و هنری خود را یکسره در خدمت منافع بازار قرار دهد و با منطق تجاری بنگاه وارد عرصه شود؟
دیدگاهتان را بنویسید